خش ترین شهر کویر - یزد

ساخت وبلاگ

تنبیه هم تنبیه های قدیممی گفتند، استخونش مال ما، گوشتش مال شما.حالا مگن، ایوای، کی گفته بالای چشم بچم ابروهه!یعنی مزدن به معنای واقعی. دانش آموزی هم که کتک خورده بود، جرأت نداشت توی خونه بگه که هیچی، اگر زخم و زیلی هم شده بود، مخفی می کرد؛ زیرا پدر و مادر هم وقتی می فهمیدند از دست معلم کتک خورده، دوباره می زدنش.معلم کلاس سوم دبستان ما، گردن کلفت و کچل بود.بابای مهربون مدرسه، یکی از تفریحاتش، بریدن شاخه های درخت مدرسه بود و خیساندن در آب و تحویل دادن دم در کلاس ها.وفتی این ترکه ها، بر کف دست می خوردند، انگشتها تا ظهر که به خانه می رفتیم، به حالت کج فیکس شده بودند که باید از مادرمان قایم می کردیمحالا دانش آموز با ناز به پدر و مادر و هزارتا فامیل اونورترش میگه، توی مدرسه، معلم به من گفته گوساله یا با پشت دست، زده به بازوم. بیا و حوض پر کن.هزار تا قانون در میارن که تنبیه بدنی ممنوع بوده، از لحاظ روانشناسی، شخصیت فرزند من خرد شده.نمی دونم سعدی اشتباه گفته یا ما عوضی برداشت کردیم.درشتی و نرمی بهم در به استچو فاسد که هم جراح و هم مرحم نه است.سال اول معلمی، بعد از تصحیح برگه، دانش آموزان ضعیف را بردم روی حیاط و تنبیه شون این بود که پا مرغی و کلاغ پر برن.دَرس شون ضعیف بود، من داشتم اشتباهی روی جسم شون کار می کردم.دانش آموزانی که نمره شون خوب شده بود هم شده بودند مراقب شون.فردای آن روز، یکی از اولیا که از بخت بد، سپاهی هم بود! آمده بود مدرسه که معلم ریاضی را که من باشم بزند ولی معلمها حمایت کردند و معلم ریاضی که من باشم نجات یافت و زین به بعد، کلاس را در مدارس یک روز در میون می گرفتم که وقتی تنبیه می کنم، فرداش در اون مدرسه نباشم!باقی الممالکموضوعات مرتبط: طنز خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 17 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 10:57

معلمای قدیممن معلمم، معلم بودم. پُری وخ نی باز نشس شدم. نه مشه بگنُم قدیمی و نه مشتن بگن جدیدم.از معلمای زمون درس خوندن خودون که یادم میاد، یه ابهت و احترامی داشتن که نگو؛ خواسی هم بوگو، کی به کیه. اصن خیالوون مرسید خدا هسن، نه مخابن و نه موخورن.هیچوخ خو تو کوچه و خیابون پیداشون نبود، اگرن میدیدمشون، دُرُس مث سر کلاس، از جذبه شون، مترسیدِم و زبونون به تپرتپر می افتید. زمونی که من معلم بودم، بچا می دونسن که خدا نیسم و اگر یجایی غیر از مدرسه می دیدنُم، جلو میمدن و حال و احوال مکردن. یپاره مَدرساهن خو، دانش آموزاشون از رو سادگی خودشون، مگفتن؛ آغا را! معلمای جدید دیه نمیدونم چه وضی دارن، فقط میدونم که تو مایای بچای جدیدن و می تونن با این دانش آموزا کنار بیان.آخه دیه این بچا اون بچایی نیسن که پیر مادر گوشتشونا جا مهشتن برا معلم و اساخونشونا خودشون ور مداشتن.اینا دیه گوشی هوشمند دارن و از وختی تو رحم مادر بودن، انگوشتاشون داشته برای صفحه لمسی تمرین میدیده! الان معلما باسی مث خود این بچا باشن و تو حسابن باشن که یتا چاقو بزنن رو میز، صدتا چاقو مخوره سینه سقف.باقی الممالکموضوعات مرتبط: طنز خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت: 12:11

دری وریقبل از زبان پهلوی، زبان دری رایج بود.وقتی همه پهلوی حرف زن شدند، تعداد کمی زبان دری را می دانستند.از انجاییکه ما علاقه داریم نامها را دوتایی کنیم؛ مثل، یخچال مخچالجنگ منگکفش مفشاگر کسی زبان دری حرف می زد و بقیه نمی فهمیدند، می گفتند؛ فلانی داره دری وری میگه.یعنی به دری حرف می زنه.و از ان تاریخ، هرگاه حرف کسی را درک نمی کردند یا حرف طرف بی حساب و غیر منطقی بود، می گفتند دری وری میگه.الان هم برخی اخوندها و مداح ها، بالاتر از سطح فکر و فهم ما حرف می زنند که ما خیال می کنیم آنها دارند دری وری میگن.باقی الممالکموضوعات مرتبط: آموزش خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 28 آبان 1402 ساعت: 17:56

شغلی بنام فال نخود گیریبیش تر در بین عشایر مرسوم بود و بختیاری ها.در دیگر اقوام و شهرها هم، برخی افراد مسن برای اهل فامیل فال نخود می گرفتند.این فال بد مطلق نداشت.درکنار کوچه و خیابان، برای کسب درامد، بعضی ها بساط فال نخود گیری که شامل چهل و یک دونه نخود سالم و یک دستمال تمیز بود، پهن می کردند.سوره یا دعای مخصوص می خواندند و ترجیحا رو بر قبله این کار را انجام می دادند.عصر پنج شنبه نزدیک غروب بهترین وقت فال گیری بود ولی در مواقع دیگر هم اشکالی نداشت.فال نخود اینگونه بود که بدون شمردن و بصورت اتفاقی، نخودها را سه دسته می کردند.سپس از هر دسته، چهارتا چهارتا جدا کرده و باقیمانده را کنار می گذاشتند.حالا نتیجه ی فال معلوم می شود.اگر عددهای آمده،2،3،4بود، خوب نبود و باید از انجام کار پرهیز شود.3،3،3خوب است.مجموع نخودهای باقیمانده اگر پنج شود، خوب است.دو تا صفر و یکی یک، عالی است.در غیر این صورتها، میانه است.پیر مردی را می شناختم که اگر آب هم می خواست بخورد، فال نخود می گرفت!باقی الممالکموضوعات مرتبط: آموزش خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 0:24

خط تولید حلوای تن تنانیتا نخوری، ندانی. وخیزیدِم رفتِم اردکان. مگفتن بهترین حلوای تن تنانی مال اونجاهه. مواد اصلیش، آرت و شکره. گُلُو و رووغن و زعفرونن مخادباسی با بو داده کِردن آرت، بوی خومیش گرفته بشه. حالا گاس واش خودتون مِگد؛ این خو تل حلواهه. منم واش خودُم همینا گفتم. اقه تفتش بدد تا رنگش تیره و جون شه. با اوو و شکر و زعفرون، روی آتیش یتا شربت سفت و خش درس کنِد و بعدشن گلُو بریزد توشیلا که جوشید خاموشش کنِدآرت تونن که خرمایی رنگُگ شد، کم کمُک رووغن گَلِش کنِد و خوب هم بزند که لُک لُک نشه. حالا تووه تونا رو آتیش بردارِتُ اِمبار یاواش یاوشُک شربت قاطیش کند. دو دئیقه دیه هن بلِد رو آتیش که گَلِ تووه نچسبه و بریزد تو یتا تالی چیزی و ترگل ورگلش کند و خبر من کنِد. دیه باقیشا، باقی میدونه چکار باس بکنن؛ شما ازتون نمیاد.شهرسون اردکان به عنوان قطب تولیداین شیرینی خیلی گف داشته و اسفن ماه درس مشده. اوروزا تو اسفن، این حلوا را با زولوبیا، بامیه، گوش فیل و حلورده و تختخُک که همشونا حلوا مگفتن، دوماتونیا، مبردن برا عاروسونیا. نامشن، شیرینی اسفندی هشته بودن. بلغور گندم، هل، گشنیز، زنجبیل، ریشه جوز هندی، رازیانه، دارچین، و شیره شکر به اضافه ارده، ایرو هن هه. باقی الممالکموضوعات مرتبط: طنز ، آموزش ، مقاله هایی به لهجه ی یزدی خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1402 ساعت: 19:03

چینی بند می زنیمیکی از شغلهای اون روزها، چینی بندزنی یا چلنگری بود که به آن چیلانگری هم می گفتند. سالی یکی دوبار، آنها را کنار کوچه می دیدیم و همسایه ها، قوری و ظروف چینی و دیگ سنگ شکسته شان را که مدتها نگه داشته بودند تا چینی بند زن بیاید، به او می دادند و چینی بند زن، چند روز یا چند هفته ای در همان مکان ثابت، اطراق می کرد تا چینی کل محله بند زده شود.وسایل ساده ای داشتند و با دوچرخه یا موتور، دور می گشتند و درآمد کمی از این راه بدست می آوردند.گاهی بجای پول، تخم مرغ و گردو و از این چیزها بعنوان اجرت دریافت می کردند. جعبه ی ابزاری داشتند که میز کارشان هم بود. مته که با کمان کوچکی می چرخید. چسب مخصوص ، تسمه های بسیار باریک و ظریفدو طرف شکستگی را سوراخ کرده و با سیم می بستند و قبلش چسب زده بودند و بعد از آن هم با نوارهای فلزی ظریف کار را محکم تر و قشنگ تر می کردند.باقی الممالکموضوعات مرتبط: مقاله ها خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 63 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1402 ساعت: 19:03

کله پاچه شکمهدوتا مغازه را یاد دارم که به این فروشندگی مشغول بودند.یکی میرچقماق و دیگری میدون شاه. یکی از اونها پسری داشت که با موتور، توی کوچه ها، اسقاط گوسفند می فروخت. هنوز هم می فروشدشغل کثیف و گند و بوداری بود و پر درآمد.مثل حالا که جلو مغازه ی ماهی فروشی و مرغ فروشی باید تند رد شد.اسقاط حیوانات توی دین اسلام مکروه است. مثل گوشت خر و خرگوش و اینا.حالا چرا هرچی با حالتره، بی حالتر باهاش برخورد میشه نمی دونم.ولی قلوه یا همون کلیه، جای تصفیه و پاکسازی خون است و یا اسپل و شکمبه و اینا.شکمبه را سه جور می پختیم، یکجور آش شکمبه بود که جو هم داشت و به آن شکمبه با می گفتند و یکجور، مثل آبگوشت.یکی هم کله گیپا بو، چیزی شبیه دلمه.شش و جگر را هم مثل آش می پختند. ولی الان شش پختن کمتر مرسوم است و جگر را یا سیخ می کشند و یا با سیب زمینی سرخ می کنند.قلوه هم سیخ کشیدش با مزه ترهکله پاچه که همچنان حرف اول را می زند.باقی الممالکموضوعات مرتبط: آموزش ، مقاله ها خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1402 ساعت: 19:03

خط تولید خورشت قیمهیکی از خوراکای مورد علاقم بود. اما هیچ قیمه ای، قیمه ی نذری نمشد.واش خودم مگفتم، چی چیش علاوه تره که عطر و طعم خوبی داره و اقه مزش خشه.سیب زمینی که همش مث هم ههپیاز و لپه و گوشت. ادویه و دارچینوقت درس کردن قیمه ی امام حسینی، زنا مرفتن کمک و اشک مرختن.... از بس پیاز خرد مکردن.سیب زمینی پوس مکندن و فقط بار هشتنش کار مردا بود.یه شو تا صبح کارشون بود قیمه بپزن. معلومه که قیمش، با قیمه ای که دو ساته پخته مشه فرق داره.چقه هن با عشق و علاقه کار مکنن و گاس این انرژیه هم باشه.گاسن، انرژی دخترای همسایه بود که تک و توکیشون میمدن کمک. نمیدونم، فقط میدونم وقتی دوماد شدم، خانم و مادر خانم، قیمه شون اگر خش تر قیمه نذری نبود، ناخش ترن نبود!باقی الممالکموضوعات مرتبط: طنز ، آموزش ، مقاله ها ، مقاله هایی به لهجه ی یزدی خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت: 17:25

چهارلوزتوی ریاضی که تخ ره و هیشکه دوسش نداره، به غیر از من که معلم ریاضی هسسم! شکلای هندسی مختلفی دارِم که یتاش لوزیه.لوزی همون مربع هه که کمکی پچخ شده.اینکه مگن لوز باقلوالوز نارگیلیلوز پسسه ایلوز بادومیچون شکلشون لوزیهاگر شکلشون مستطیلی بود، واششون مگفتن؛ مُست باقلوا، مست نارگیلی و... یا اگر ذوزنقه ای بود، مشدن؛ ذوز باقلوا، ذوز بادومی... مث شیر اوو که اولش، شکل کله ی حیوونی به نام شیر، دُرس کرده بودن. اگر سر گاو بود، الان باسی مگفتم، خانم، گاو آشپزخونه بازه، لطفا گاو آب را باز نیذارِد، چقه قیمت گاوآلات گیرون شده و... چیندن شیرینی هن تو دیس کار همه که نیس.من رامبرم، چون اینکاره بودم. اما چیندن چهارتا لوز که چسبو هن هسن، کاری نداره و شیرینی سازا، کارشون راحتره و گاس خاطیری همین، چارلوز را اختراع کردن که چیندنش راحتر باشه.فقط باد دُرُسُکاشا بلن دور دیس که پیداهه و کج و کورا و شکسسه بساشا، بلچونن وسط دیس که پیدا نی. درس مث جعبه سیب درختی که مخرد، روش جونه، توش زشته. یا این گونیای سیب زمینی تو جاده که وسطش، آت و آشغاله. این چهارتا لوزا میچینن تو دوری یا دیسی میسی چیزی و اوقه پولتون میسونن و این دیه شده شیرینی آدابیا. خیالم برسه از حالا باسی واشش بجا چار لوز بگن، دارایی هاتو جعبای شیرینی خو دیه از لوز پسه ای خبری نی. پسه ی جون کیلویی یه تومن؛ کی مکنه تو جعبه ی شیرینی که مخان، نصفِ بیشتریش سود باشه.وخینم برم توت خشک و گردو بلمبونم، هوسمه شیرینی دارایی شد که برا ما بهترونه. از بسکی گیرونه، دیه خاک تو سرونه.باقی الممالکموضوعات مرتبط: طنز ، آموزش ، مقاله هایی به لهجه ی یزدی خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت: 23:18

دارایییتا خانم اومده در مغازه ی من و مگه؛ مخام برم دارایی!مگم جدید یا قدیم؟یجوری نگام کِرد که خیال کردم یجوری هسسم.گفت؛ دارایی دیگه.گفتم اداره ی دارایی؟گفت؛ نه، اونجایی که دارایی مبافن، شما که باد بیدونی دیه!گفتم؛ من فقط میدونم که...یوختایی بافندگی تو یزد فراوون بود، هر هدی رد مشدی، داش صدا دستگاه شعربافی میمد.از کیسه حموم و دسمال یزی گرفته، تا ترمه و دارایی و رو تختی و....خالم و داییم تو مله ی باغ گندم، دستگاه شعربافی داشتن. اصن خود این مله انگار اوروزا یتا کارخونه بود. همش از کله ی صب تا شوم داش صدا دستگاه میمد. ما هن تو خونه هون ماسوره بر مکردم.ما بچا با صدای دستگاه برا خودون آهنگ درس مکردم.خالم کیسه ی حمون هف رنگ مبافت و داییم روتختی. دیه ایرو روتختی ای کسی نمبافه.سر کوچا هن، پر، زنا داشتن دسمال گرنج مکردن. همش کار و کاسبی بود. اقه گَل خورد و خوراک بن نبودن. نه اینکه نخورن، اندازه مخوردن و آش و شولی بیشتر از حالا خورده مشد.پارچه ی دارایی، نه اینکه ابریشمی بود و گیرون در میمد، بعضیا میتونسسن بخرن یا بلن رو جاهاز دختر، یعنی اونایی که دارا بودن و خاطیری همین، واش پارچه ی ایکات مگفتن دارایی.حالا چرا ایکات؟این مربوط مشه به طر رینگ کردن نخاش که نمگمتون!نقش های خاص و سبْک رنگ ریزی که ابتدایی هم هه، باعث جلوه ی علاوه تر این پارچه مشه.وختی این پارچه ی گیرون قیمت را میذاشتن رو جاهاز عاروس، براش یجور دارایی حساب مشد و گاس هن خاطیری همین، واش این پارچه مگن دارایی.چن جور دارایی بافته مشه که نمخام اینجا بگم ولی رینگ کردن تار و پودش خیلی گف داره و کار همکه نی.باقی الممالکموضوعات مرتبط: آموزش ، مقاله ها ، مقاله هایی به لهجه ی یزدی خش ترین شهر کویر - یزد...ادامه مطلب
ما را در سایت خش ترین شهر کویر - یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mrb123c بازدید : 58 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1402 ساعت: 14:05